سعدالله زارعی در روزنامه كيهان با تيتر «آمریکا، کمی تا پایان ماجرا»نوشت:
«تغییر دولت در عراق» به یک مخمصه بزرگ برای غرب و متحدان منطقهای آن تبدیل شده است. چرا که از یک سو تغییر دیپلماتیک این دولت امکانپذیر نیست و نتایج انتخابات اردیبهشتماه پارلمان از آن خبر میدهد و از سوی دیگر تغییر خشن آن نیز امکانپذیر نیست و توقف روند حرکت ارتش بعثی تکفیری- موسوم به داعش- از آن حکایت میکند. هماینک آمریکا نه مایل به کمک به بغداد برای برونرفت از این شرایط است و نه قادر است حمایت موثر پنهانی از تروریستها در عراق را علنی انجام دهد. باراک اوباما در این میان امیدوار بود ایران در حمایت از همپیمان خود در بغداد نیروی نظامی به سمت استانهای سنینشین صلاحالدین، نینوا و الانبار اعزام کند تا اقدامات علنی ترکیه، اردن و عربستان در حمایت علنی و موثر از تروریزم عملی گردد اوباما معتقد بود ایران نمیتواند در برابر تهدید عتبات عالیات شیعه واکنش فوری نظامی نداشته باشد از این رو مقامات وزارت خارجه آمریکا پس از آن که نشانهای از اقدام نظامی ایران نیافتند، موافقت رسمی خود را با این نحوه مداخله اعلام کردند. جان کری وزیر امور خارجه هفته پیش پا را از این هم فراتر گذاشت و گفت ما حتی به ایران برای ورود نظامی به عراق کمک هم میکنیم! وی گفت: «اگر ایران آماده ایفای نقش سازنده در عراق باشد، واشنگتن برای گفتوگو با تهران آماده است در این میان همکاری نظامی نیز غیرممکن نیست.»
بحران جاری برای آن ایجاد شد تا دولت جدید عراق که به زودی تشکیل می شود، متحد جبهه مقاومت نباشد. پیش از این هم آمریکاییها با صراحت از لزوم تغییر در بغداد سخن گفته بودند. چهار سال پیش در روز انتخابات دوم پارلمانی عراق، باراک اوباما با یک جمعبندی غلط اعلام کرد که این انتخابات فرایند سیاسی و دولت را تغییر میدهد که البته اینطور نشد و دولت عراق متحد جبهه مقاومت باقی ماند و حتی خود نوری مالکی باردیگر به نخستوزیری رسید این در حالی بود که در آن مقطع حدود 300 هزار نیروی نظامی و اطلاعاتی آمریکا در عراق حضور داشتند و به طور مستقیم میتوانستند مخالفان داخلی دولت عراق را برای جداسازی عراق از جبهه مقاومت مدیریت نمایند. الان هم آمریکاییها بیش از داعش، انگشت اتهام را به سمت دولت فعلی عراق نشانه رفته و مدعیاند که عامل اصلی بحران امنیتی کنونی شخص «نوری مالکی» و سیاستهای هشت سال اخیر او میباشد! باراک اوباما میگوید بحران کنونی راهحل نظامی ندارد و بدون کنارهگیری مالکی از قدرت به سرانجام نمیرسد. روزنامه U.S.A.today سه روز پیش نوشت: «اوباما در سخنرانی خود بغداد را به اتخاذ سیاستهای تبعیضآمیز متهم و کمک به این کشور را به تغییر وضعیت فعلی مشروط کرد.» وزیر خارجه سابق آمریکا، هیلاری کلینتون نیز در گفتوگو با شبکه فاکسنیوز، مالکی را مسبب بیثباتی عراق نامید و ارائه کمکهای نظامی آمریکا به عراق را تنها به شرط برکناری نخستوزیر از قدرت ممکن دانست.
آمریکاییها در حالی که مهمترین اتهام نوریالمالکی را همپیمانی با جبهه مقاومت میدانند، از ایران میخواهند که نیروهای نظامی خود را برای مهار تروریزم به عراق بفرستد! آمریکا برای آنکه ملاحظات ایران را در ورود نظامی به پرونده امنیتی عراق کم کند اعلام کرد که حاضر است در این مواجهه، کمکهای نظامی را در اختیار ایران قرار دهد. واشنگتن از این سیاست چند هدف را پیگیری میکند:
1- ورود ایران به پرونده امنیتی عراق، تهران را درگیر مخمصهای میکند که ضمن تحمل هزینههای فراوان، انتهای آن مشخص نیست و البته طولانی مدت شدن آن خالی از تصور نیست از منظر آمریکا، چنین مداخلهای توان نظامی ایران را مستهلک میکند و اتهام قدیمی و بیدلیل دخالت ایران در امور همسایگان را مدلل میگرداند.
2- مداخله نظامی ایران در عراق به دولتهای ترکیه، اردن، عربستان، امارات و قطر امکان میدهد تا سیاستهای غیررسمی حمایت از تروریزم در عراق که تأثیر عمدهای در معادله امنیتی عراق ندارند را به سیاستهای رسمی و جدیتر تبدیل کرده و حضور نیروهای نظامی و شبه نظامی خود که هم اینک هم بنا بر اسناد افشا شده در کنار تروریستهای بعثی تکفیری- موسوم به داعش- را توسعه داده و توجیه کنند 3- مداخله نظامی ایران در عراق، انفعال نسبی آمریکا در امور عراق را که ناشی از شکست سابق و ناتوانی فعلی در تأثیرگذاری بر روند سیاسی عراق است، توجیه مینماید یعنی دولت اوباما میتواند ادعا کند که انفعال سیاست واشنگتن در عراق ناشی از این است که میان اهداف آمریکا و اهداف ایران از یک سو و اهداف تروریستها در عراق از سوی دیگر ناهمخوانی جدی وجود دارد و در نهایت آمریکا از شکست هر کدام از این دو منتفع میشود، بنابراین نیازی به مداخله و اتخاذ سیاست فعال ندارد. دقیقاً در این راستا سه روز پیش روزنامه آمریکایی «والاستریت ژورنال» به نقل از یک مقام بلند پایه آمریکا نوشت: «آمریکا گزینه حمله هوایی علیه مواضع گروه تروریستی داعش را کنار گذاشته است.»
اما ایران در مواجهه با بحرانهای امنیتی منطقه از جمله آن دسته از بحرانهای امنیتی که علیه همپیمانانش تدارک دیده شده و از آبشخور مشترک بینالمللی - منطقهای بهرهمند میباشد، سیاست خاص خود را دارد و به تجربه هم ثابت شده است که این سیاست موفق بوده است.
ایران ضمن رصد جدی و لحظهای تحولات منطقه، نیازی به مداخله نظامی در عراق نمیبیند. ایران حتی در سوریه 2011 تا 2014 هم نیازی به مداخله نظامی ندید و حال آنکه یک توطئه فراگیر و همهجانبه بینالمللی و منطقهای با محوریت آمریکا علیه سوریه شکل گرفته بود. ایران البته برای برون رفت متحد خود در دمشق اقدامات موثری انجام داد ولی این اقدامات هیچگاه شامل اعزام نیروی نظامی نشد. مهمترین اقدام ایران این بود که به توانایی دولت و ملت سوریه در خنثی کردن تهدیدات چند لایه و فراگیر که اسد از آن به درستی به «جنگجهانی» تعبیر کرد، کمک کرد.
از منظر ایران دولت و مردم عراق به مراتب از دولت و ملت سوریه قویترند در حالیکه بحران امنیتی عراق به مراتب ضعیفتر از بحران امنیتی سوریه است. آن روزی که آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی، ترکیه، اردن، عربستان، قطر به صحنه آمدند تا دولت دمشق را سرنگون کنند و در این راه سه جریان تروریستی - شامل داعش، جبههالنصره و ارتش آزاد - به وجود آوردند، خیلیها گمان میکردند طی چند هفته دولت دمشق سقوط میکند اما امروز کمتر کسی در اینکه دولت عراق بر جبهه تروریزم غلبه خواهد کرد، تردید دارد.
ایران البته هیچگاه متحدان خود را در بحران تنها نمیگذارد و با تمام وجود از آنان دفاع میکند سیاست ایران در مسایل منطقهای کاملا اخلاقی و جوانمردانه است و همه جاذبه سیاستهای منطقهای ایران، به اخلاقی بودن آن باز میگردد. سیاست ایران در مواجهه با بحران امنیتی عراق بر ورود نظامی استوار نیست اما این به معنای انفعال نیست.
ایران، حل بحران کنونی را در توان داخلی دولت و ملت عراق میداند و همه تلاش خود را در تقویت همگرایی داخلی بخشهای مختلف پازل قدرت در عراق معطوف کرده و نشانههای موفقیت این سیاست را میتوان در نزدیکی مواضع بخشهای مختلف حاکمیتی و مردمی در عراق مشاهده کرد. آگاهان سیاسی به خاطر دارند که حدود 7 ماه پیش نزدیک به بیست میلیون شیعه عراقی در روز اربعین حسینی در کربلا حضور پیدا کردند و قدرت و عرق ملی و مذهبی خود را به رخ جهانیان کشیدند. چگونه ممکن است چنین مردمی حریف چند هزار تروریست مزدور نشوند؟ از سوی دیگر بر خلاف سوریه که نیروهای آن تجربه درگیریهای داخلی و مواجهه فراگیر با پدیده تروریزم را نداشتند و تنها به ارتش کلاسیک خود متکی بود، عراق دستکم 30 سال تجربه چنین درگیریهایی را دارد و سازمانهای شبه نظامی نظیر سپاه بدر، جیشالمهدی، عصائب حق و... را در اختیار دارد و میتواند در مدت کوتاهی مناطق اشغال شده در سه استان سنینشین را آزاد نماید.
آمریکا در عراق به مخمصه عجیبی گرفتار آمده است. تغییر دولت در عراق از طریق تروریزم وحشی آخرین شانس و ابتکار آمریکا به حساب میآید. اگر دولت کنونی عراق از این بحران، سربلند بیرون آید، مسلما دولت عراق به اصلاح «نظم کنونی» و مسامحههای خسارتباری که در اعمال حق حاکمیتی اکثریت انجام شده، مبادرت میورزد. ارتش عراق قطعا اصلاح جدی خواهد شد و از وضع متفرق کنونی به وضع منسجم تبدیل میشود. کما اینکه این اصلاحات جدی، دستگاه امنیتی عراق را نیز دربر خواهد گرفت. این ضمن آنکه موضع دولت در مواجهه با اختلافات داخلی را تقویت کرده و به آن امکان فیصلهدهندگی میدهد، آمریکا و رژیمهای ترکیه و عربستان را به شدت نگران میکند.
روند شرایط عراق بیانگر آن است که عراق بدون کمک آمریکا به بغداد و حتی با وجود کمک آمریکا به تروریزم، از بحران کنونی خارج میشود. در این صورت همکاری بغداد- تهران تقویت میشود بدون آنکه با دخالت نظامی ایران توام شده باشد. انفعال آمریکا در بحران عراق، ترکیه و عربستان و رژیم صهیونیستی را به شدت عصبانی میکند چرا که چنین انفعالی، آخرین امیدهای این دولتها به غلبه منطقهای بر جبهه مقاومت را به یاس مبدل میکند. ترکیه بعد از شکست در سوریه و پس از ناکامی در تغییر دولت بغداد با بحران بزرگی مواجه میشود چرا که عراق و سوریه تنها کشورهایی هستند که جغرافیای ترکیه را به منطقه عربی متصل میکنند. عربستان نیز با شکست در عراق و به دلیل رو شدن سیاستهای تروریستی آن، به انزوا میرود. پیروزی جبهه اصیل مقاومت دو مدل ترکی و سعودی را منزوی میکند و زمانی که این دو رژیم با بنبست مواجه شوند، امید رژیم صهیونیستی نیز در اینکه با یک اتحاد منطقهای بتواند نگرانیهای امنیتی حیاتی خود را کاهش دهد به یاس مبدل میگردد.
ارزيابي پاسخ رئيسجمهور به يك سئوال
كاظم انبارلويي در روزنامه رسالت نوشت:
رئيس جمهور محترم در گفتگو باخبرنگاران داخلي و خارجي در پاسخ به سئوال خبرنگار اطلاعات كه پرسيد؛ "مسئولان اقتصادي كشور بارها اعلام كردند كه تورم كاهش يافته ولي آنچه بيش از هر چيزي مردم را اذيت ميكند مسئله گرانيهاست. با توجه به سياستهاي اقتصادي دولت چه زماني مردم ميتوانند كاهش تورم را لمس كنند؟" پاسخ خوبي در مورد سياستهاي اقتصادي دولت داد و گفت:" كاهش تورم را مردم ميتوانند لمس كنند. اسب سركش تورم كه ميدويد را ما عنانش را كشيديم و اين خيلي آرام دارد راه ميرود. ما تاكيد داريم كه پايه پولي بالا نرود، تصميمات يك شبه نگيريم، سعي ميكنيم در روابط خارجي دشمنتراشي نكنيم."
رئيسجمهور محترم پس از اين پاسخ بلافاصله ميگويند؛ "بسيار بسيار به آينده اميدوارم. اينقدر گذشته را ياد نياوريم. برخي سرشان را به پشت گرفتهاند و راه ميروند. ما ميترسيم اينها زمين بخورند. حالا يه وقت كاري شد چيزي بود، بگذريم تمام كنيم. هي ميخواهيم كش بدهيم و بادش كنيم. در اين كشور هركس جرمي كرده قوه قضائيه ببرد محاكمه كند. اگر نگرفت يعني پاك است ولش كنيم. اگر كسي دستگير نشده و در خيابان راه ميرود يعني گناهي و جرمي نكرده. صبح تا شب متهم نكنيم."(1)
نگارنده هرچه فكر كردم كه قسمت آخر پاسخ رئيسجمهور ناظر به كدام قسمت سئوال خبرنگار روزنامه اطلاعات است، چيزي پيدا نكردم! روزنامه اطلاعات به سرپرستي جناب حجتالاسلام والمسلمين دعايي يك روزنامه معتدل است و هيچگاه در مسير افراط و تفريط نرفته و احتمالا هم نخواهد رفت، سئوال خبرنگار اين روزنامه هم ناظر به دغدغه اقتصادي مردم بود و اصلا رنگ و بوي سياسي نداشت.
پس مخاطب رئيسجمهور در اين پاسخ كيست؟
چه كساني سرشان را به پشت گرفتهاند و راه ميروند و رئيسجمهور را دلواپس كردهاند كه مبادا به زمين بخورند؟
رئيس جمهور ميگويد؛ "حالا يك وقت كاري شد، چيزي بود، بگذريم و تمام شد. هي ميخواهيم كش بدهيم و بادش كنيم." چه كاري بوده، انجام شده و تمام شده، بايد بگذريم و ديگر دنبالش را نگيريم و اين امر چه ربطي به موضوع سئوال كه در مورد كاهش تورم و سياستهاي اقتصادي دولت است، دارد!؟ چه كسي است كه قوه قضائيه او را نگرفته، پس پاك است و كسي حق ندارد او را متهم كند؟!
هدف از اين ابهامگويي چيست؟ مخاطب رئيسجمهور قطعا خبرنگار روزنامه اطلاعات و آقاي دعايي نيست! پس كيست؟
هركس كه كمترين هوش سياسي داشته باشد ميتواند حدس بزند سخنان رئيسجمهور محترم ناظر به فتنه سال 88 است، هرچند كمترين اشاره در سئوال خبرنگار اطلاعات در آن وجود ندارد. پاسخ ناظر است به كسي كه دستگير نشده و در خيابان راه ميرود، پس گناهي و جرمي نكرده، پس كسي حق ندارد او را متهم كند. حال آن فرد كيست؟ شايد يكي از رهبران فتنه است كه به هر دليل قوه قضائيه او را مورد تعقيب قرار نداده اما از سوي رسانههاي اصولگرا و افكار عمومي مورد تعقيب است.
همچنين پاسخ ناظر است به اينكه فتنه را فراموش كنيم چون "يك وقت كاري شد، چيزي بود، بگذريم،تمام كنيم."
اگر حدس نگارنده در رمزگشايي از اين سخنان رئيسجمهور درست باشد، چند اشكال را ميتوان مطرح كرد؛
1- رئيسجمهور اگر به عنوان يك سياستمدار مصلحتسنجي ميكند و اين توصيهها را ميفرمايد، شايد بتوان از او پذيرفت. رئيسجمهور محترم اگر به عنوان يك روحاني توصيه اخلاقي ميكنند و ميگويند به گذشتهها صلوات بفرستيم، شايد بتوان از او پذيرفت. اما اگر به عنوان "حقوقدان" بخواهند اين توصيه را بفرمايند محل تأمل است! در فتنه 88 حداقل 22 نفر از شهروندان مظلوم تهراني در مظلومانهترين شكل ممكن به شهادت رسيدند. كساني كه اين جنايت را مرتكب شدند چه مباشر باشند چه آمر، مرتكب جرايم عمومي و خصوصي شدند. آيا رئيسجمهور از طرف اولياي دم اين شهداي مظلوم ميتواند قاتل يا قاتلين آنها را عفو كند و بگويد حالا يك وقتي يك "كاري شده است، بگذريم و تمام شد"!؟
فتنهگران امنيت و اقتدار ملي را در يك آشوب 8ماهه به حراج گرگهاي بينالمللي گذاشتند. آنها تمام قوانين و مقررات حاكم بر رقابتهاي انتخاباتي را ناديده گرفتند و در جاده لجاجت بر اسب سركش جاهطلبي نشستند و تاختند و تا امروز هم حاضر نشدهاند از آن پياده شوند. آيا رئيسجمهور به عنوان رئيسشوراي امنيت ملي اين حق را دارد از آنها بگذرد، آن هم در شرايطي كه سران آنها روي موضع خود ايستاده و يك ذره هم عقبنشيني نكردند؟
2- در فتنه 88 اصل نظام و ارزشهاي الهي انقلاب و از همه مهمتر امام بزرگوار (ره) مورد هجوم، اهانت و تمسخر قرار گرفتند. منافقين، سلطنتطلبها، بهاييها و سرويسهاي امنيتي كشورهاي اروپايي 8 ماه امنيت و آرامش مردم را سلب كردند. با تردستي و هنرمندي از گوگوش تا سروش را كنار كروبي و موسوي و برخي كساني كه شرم دارم نام آنها را ببرم قرار دادند و مرتكب بيشرمانهترين و وقيحانهترين برخوردها با مردم، راي ملت،جمهوريت و اسلاميت نظام شدند. آيا به عنوان يك حقوقدان ميتوانيم مردمي را كه در 9 دي به خيابانها ريختند و اين مفاسد سياسي و آلودگيهاي وابستگي به اجانب را شستند، بگوييم؛ "برخي سرشان را به پشت گرفتهاند و راه ميروند؟" يعني ما حق نداريم به تاريخ پشت سرمان نگاه كنيم و ببينيم چه فجايعي رخ داده است و چه كساني به اين مملكت خيانت كردند و استقلال و شرف مملكت را ميخواستند بفروشند؟ يعني حتي پنج سال گذشته را فراموش كنيم!؟ چرا؟
3- اين توصيههاي اخلاقي، سياسي اما غيرحقوقي سربسته و رمزآلود در حوزه سياست، آن هم در پاسخ به يك سئوال اقتصادي را در يك صورت ميتوان پذيرفت. آن هم در شرايطي كه سران فتنه متنبه شده باشند و موتور فتنه را خاموش كنند. اما كسي كه كمترين هوشمندي را داشته باشد ميداند كه آنها و حواريون داخلي و خارجي آنها منتظر فرصت براي باز توليد فتنه جديد هستند. آقاي روحاني مگر همين شعارهاي ضدانقلابي و موهني را كه در ميتينگ سياسي جشن سالگرد انتخاب رئيسجمهور در تهران و شهرستانها دادند نشنيده است؟ آنها از موضع دروغ بزرگ تقلب در سال 88 كه به نظام و به ملت بستند ذرهاي كوتاه نيامدهاند. آنها خود را طلبكار و ملت را بدهكار ميدانند. آيا رئيسجمهور محترم به عنوان يك حقوقدان ميتوانداين بدهي دروغين را از جيب ملت پرداخت كند؟
اگر اين خبط عظيم صورت بگيرد بايد منتظر سيل بنيانكن مردم در خيابانها بود كه براي هزارمين بار شعار مرگ بر فتنهگر را به گوش فلك برسانند.
پاسخ به دموكراسي از لوله تفنگ
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:
بحران ناشي از تهاجم داعش به عراق درحالي دومين هفته خود را سپري ميكند كه ديگر ترديدي درباره حضور آمريكا در پشت پرده اين تهاجم وجود ندارد.
گروه تروريستي داعش، برآيند همكاري دستگاههاي اطلاعاتي غربي و رژيمهاي مرتجع عرب است كه مدتها از آن به عنوان اهرم و ابزاري براي به زانو در آوردن نظام سياسي سوريه استفاده شد لكن پس از مقاومت دليرانه ملت و ارتش سوريه در برابر مداخلات خارجي و شكست طرحهاي نظامي، نيروهاي داعش براي در امان ماندن از ضربات پي در پي به داخل عراق عقب نشيني كرده و در استان الانبار متمركز شد. تروريستهاي داعش، طي سه ماه گذشته در الانبار به سازماندهي مجدد پرداخته و آماده بازگشت به سوريه بودند ولي نتايج انتخابات عراق و پيروزي نوري مالكي كه دولت آمريكا و رژيمهاي مرتجع عرب سرمايهگذاري زيادي براي شكست وي به عمل آورده بودند، تروريستهاي بعثي و داعشي را به ماندن در عراق و انجام عملياتي گسترده براساس نقشههاي داده شده ترغيب كرد.
ائتلاف داعشيها و بعثيها طي يكماه و نيم گذشته با ساز و برگهاي نظامي كه در اختيار آنها قرار گرفت و ميليونها دلاري كه به آنها تزريق شد، از غفلت دولت مركزي عراق كه درحال برگزاري انتخابات سراسري مجلس و تلاش براي تشكيل دولت جديد بود، حداكثر استفاده را به عمل آورد و در تماس با برخي فرماندهان ارتش و سران عشاير آنها را تطميع كرد.
اما در اين ميان از لابلاي تحولات نظامي و سياسي روزهاي اخير عراق، نكات جديدتري بدست آمده كه نشان ميدهد عمليات تروريستي داعش، اهداف سياسي پنهاني را دنبال ميكرده كه در خارج از عراق و عمدتاً از محافل سياسي آمريكا و رژيمهاي متحد عربي واشنگتن منشأ گرفته و عبارتند از:
1 - همانگونه كه سخنگوي حزب الدعوة عراق كه رياست آن را نوري مالكي نخستوزير برعهده دارد و حزب پيروز انتخابات است اعلام كرد، نوري مالكي تمام تلاش خود را صرف مقابله با هجوم تروريسم به عراق و اهداف شوم سياسي كه در پشت آن نهفته است، خواهد كرد و شرط آمريكا مبني بر استعفا در قبال حمايت آمريكا از عراق در مقابله با داعش را رد كرده است. اين مقام عراقي ضمن پرده برداشتن از شرط شوم و مداخله جويانه آمريكا براي حمايت از دولت عراق در مقابله با تروريسم، آنرا باج خواهي آشكار كاخ سفيد و نشان دهنده عدم رضايت مقامات آمريكايي از نتايج انتخابات مردمي در عراق دانست كه حمله تروريستي داعش مقدمه اين مطالبه شوم براي برهم زدن نتايج انتخابات غيرمطلوب آمريكاست.
مقامات آمريكائي اين روزها با بيشرمي، سخن از بركناري نوري مالكي (برنده اصلي انتخابات عراق) بر زبان جاري ساخته و به اعتراف رسانههاي غربي فشارهاي زيادي را براي استعفاي مالكي اعمال ميكنند. روزنامه انگليسي "اينديپندنت" به نقل از منابع آگاه آمريكايي اعلام كرد واشنگتن در قبال كمك به عراق براي كنترل هجوم داعش، شرط استعفاي مالكي را مطرح كرده است. "گاردين" ديگر روزنامه انگليسي نوشت: "غرب بايد هرچه سريعتر از تلاش دولت عراق عليه داعش حمايت كند نه اينكه خواستار تغيير دولت كنوني شود."
شبكه خبري آمريكايي "فاكس نيوز" نيز گزارش داد محافل سياسي آمريكا درحال اعمال فشار براي وادار كردن نوري مالكي به استعفا هستند. به گزارش اين شبكه خبري نزديك به وزارت دفاع آمريكا، مقامات آمريكايي به طور علني از نخستوزير عراق خواستهاند استعفا كند و مدعي هستند نوري مالكي قادر به وارد كردن شهروندان سني به بدنه قدرت دولت عراق نبوده و تمايلي در گذشته به اين كار نداشته و بايد از قدرت كناره بگيرد.
اين باج خواهيها درست از زماني پر رنگتر شد كه همزمان با آغاز حمله تروريستهاي داعش به شهرهاي عراق، شبكههاي تلويزيوني "الجزيره" و "العربيه" متعلق به قطر و عربستان به همراه حكام اين دو كشور عربي، تلاش داشتند با طرح ادعاي واهي عدم حضور تمامي گروههاي مذهبي و قومي در بدنه دولت عراق، مالكي را مقصر بحران امنيتي جلوه دهند و با قومي و مذهبي وانمود كردن بحران اخير عراق، تروريستهاي داعش را نيز از اتهام جنايات مرتكب شده در شهرهاي عراق مبرا كرده و در عوض، انگشت اتهام را به سمت دولت عراق نشانه رفته و حاكميت اكثريت در عراق را كه از سال 1382 و در انتخابات كاملاً مردمي و مورد تأييد جهانيان از صندوقهاي رأي بيرون آمده و در راستاي منافع آمريكا نبوده، تغيير دهند.
اين مطالبه شوم كاخ سفيد در گزارش ديروز روزنامه آمريكايي "وال استريت ژورنال" نيز انعكاس داشته و اينگونه بازتاب يافت كه "آمريكا تمايل خود براي اينكه احزاب سياسي و گروههاي ديگر عراق، دولتي جديد بدون نوري مالكي تشكيل دهند را اعلام كرده است." وال استريت ژورنال ميافزايد: "متحدان آمريكا در منطقه از جمله عربستان، قطر، تركيه و امارات هم در اين ديدگاه با آمريكا مشتركند و از كاخ سفيد خواستهاند در ازاي فراهم آوردن كمكهايي براي باز گرداندن ثبات به عراق، به حضور دولت مالكي پايان دهد!"
هر چند باج خواهي آمريكا از نوري مالكي و تلاش براي برهم زدن نتايج انتخابات قانوني مجلس عراق ميتواند بهترين دستاورد دولتمردان آمريكا و همدستان آنها از توطئه بعثي داعشي اخير و حاصل بازيگرداني دستهاي پشت پرده ناآراميهاي ماههاي اخير عراق باشد، ولي دولت اوباما نه تنها به اين هدف نخواهد رسيد بلكه از هم اكنون با اين سؤال بزرگ مواجه شده كه مدعيان طرفداري از دموكراسي چرا با نتايج يك انتخابات دموكراتيك، از لوله تفنگ سخن ميگويند؟ چرا شخص اوباما حمايت خود از عراق براي مقابله با تهاجم ائتلاف داعش و بعثيها را مشروط به كنار رفتن دولت قانوني مالكي كرده و حتي از ايران نيز ميخواهد همين پيام را به عراق بدهد؟
2 - دومين هدف آمريكا از ايجاد بحران در عراق، فرصت طلبي براي كشاندن پاي ايران به موضوع همكاري تهران - واشنگتن و جلب مشاركت ايران بر سر موضوع عراق است. درحالي كه دولتمردان آمريكائي هميشه خود را با نفوذترين كشور در منطقه و داعيهدار رهبري جهان ميدانند، حاضر نيستند به نقش آفريني قدرتهاي رقيب اعتراف كنند.
نكته قابل توجه اينست كه پيشنهاد همكاري ايران و آمريكا چند هدف همزمان را دنبال ميكند. نخست آنكه ميتواند بر نقش آمريكا در شكل گيري گروههاي تروريستي و افراطي در منطقه و اينكه آمريكا، خود عامل همه ناامنيهاي بوجود آمده در جهان اسلام است، خط بطلان كشيده و مقامات آمريكايي را به عنوان منجي و منادي صلح و مقابله با تروريسم در كنار ايران قرار دهد. كساني كه خود عامل شكل گيري داعش و ايجاد كننده آشوب و بلوا در منطقه هستند، چگونه ميتوانند خود را عامل ايجاد صلح و ثبات جا بزنند؟ اين از جمله تناقضاتي است كه دولتمردان آمريكائي هيچ توجيهي براي آن ندارند.
ديگر آنكه قرار گرفتن ايران در كنار آمريكا درحالي كه مردم عراق آمريكا را اشغالگر ميدانند و سابقهاي جز تجاوزگري براي آمريكا سراغ ندارند، صرفاً با هدف كسب مشروعيت براي آمريكا كاربرد دارد.
و سوم اينكه آمريكا قصد دارد تهران را وارد يك بازي نظامي در عراق كند كه خود تابحال بازنده آن بوده و سعي دارد با كمك جمهوري اسلامي ايران و مقبوليت آن در ميان مردم عراق، اقدام به بازسازي چهره منفور و مخدوش خود نمايد. ضمناً آنچه دولتمردان آمريكائي از آن تحت عنوان "نقش سازنده ايران" ياد ميكنند، در واقع مطالباتي است كه آنها از ايران در جهت پيروي سياستهاي آمريكا در عراق دارند، انتظاري كه فقط در چارچوب زيادهخواهيهاي سران كاخ سفيد قابل توجيه است و با هيچيك از موازين منطبق نيست.
3 - سومين هدف آمريكا از بحران آفريني در عراق، ايجاد بهانه براي بازگشت مجدد به اين كشور و حضور در صحنه تصميمگيريهاي سياسي و اعمال حاكميت بر مردم اين كشور است. به عبارت ديگر آمريكا كه پس از 10 سال اشغال عراق و سلطه بر مقدرات اين كشور مجبور شده بود در پي برگزاري انتخابات مردمي عراق را ترك كند، اكنون بهانهاي براي بازگشت و ادامه پي گيري مطامع خود در عراق است. آمريكا، ديروز اعلام كرد فعلاً 300 نظامي براي حفاظت از سفارت خود در بغداد و مشاوره دادن به نيروهاي مسلح عراق به اين كشور اعزام مينمايد. اين، يعني گام اول براي بازگشت. روشن است كه مقامات جمهوري اسلامي ايران با توجه به اطلاعاتي كه از پشت صحنه ماجراي حمله داعش به عراق و پيشنهاد همكاري آمريكا دارند هرگز به وسيله و بهانهاي براي بازگشت آمريكا به صحنه معادلات عراق تبديل نخواهند شد.
افغانستان؛ مردمسالاری در اغما
محمدحسین عمادی . مشاور بینالمللی در بازسازی افغانستان در روزنامه شرق نوشت:
درخواست توقف شمارش آرا در افغانستان از سوی نامزد پیشرو دور اول انتخابات، آینده سیاسی این کشور را بار دیگر با ابهام و مخاطره جدی روبهرو کرده و شمارش معکوس برای آغاز ناگوارترین سناریوهای ممکن را کلید زده است. ادعای تقلبهای سازمانیافته و فراگیر در مرحله دوم انتخابات و عدم دریافت پاسخهای سریع و منطقی از سوی مقامهای مسوول اعم از قوای دولتی، کمیسیون مستقل انتخابات و کمیسیون بررسی به شکایات باعث شد دکتر عبدالله ارتباط ستاد خود با مراجع انتخاباتی را بهطور رسمی قطع و تقاضای توقف شمارش آرا را ارایه کند. این توقف نهتنها یک بنبست انتخاباتی تلقی میشود، بلکه به باور کارشناسان بنبستی برای مردمسالاری، امنیت و آینده افغانستان خواهد بود و میتواند تلاشهای 13سال اخیر و نتایج آن را به ورطه نابودی بکشاند. تاریخ نیمقرن اخیر افغانستان نیز نشانگر این واقعیت تلخ است که نمیتوان ضرورتا فرآیند تحولات سیاسی را بر مبنای قاعده آینده، بهتر از امروز و امروز؛ روشنتر از دیروز پنداشت. نتایج مرحله اول انتخابات هر چند نشانگر مشارکت فعال و هوشمندانه مردم افغانستان بود و طلیعه آینده بهتر در سایه مردمسالاری را نوید میداد، اما موکولشدن انتخابات به دور دوم این نگرانی را دامان زد که بار دیگر گرایشات قومی مبنای دستهبندیها قرار خواهد گرفت و منافع ملی متاثر از احساسات و هیجانهای نژادی و فرقهای خواهد شد.
تجربه تلخ پنجسال پیش در زمان دور دوم انتخابات نیز خود موید این پیشبینی بود. کارزار انتخاباتی و ائتلافهای جدید کاندیداهای بهجامانده با دو کاندیدای اصلی در دور دوم، اولین زنگ خطر تحریکات قومی و نژادی را به صدا درآورد و شیوه و شور تبلیغاتی دور دوم این آتش را بیش از پیش مشتعل کرد تا زمینههای ایجاد و ادعای تقلب انتخاباتی به صورت گسترده فراهم شود. اخبار و شایعات منتشره در قبل و بعد از انتخابات در کنار کلیپهای متعدد منتشره در سایتهای اجتماعی که مدعی تقلب گسترده بود همراه با پاسخهای کند و غیردقیق مسوولان مربوطه باعث شد که درخواست توقف فرآیند شمارش آرا صادر و شمارش معکوس مردمسالاری نوپای افغانها در تلاطم موجهای سنگین تضادهای قومی بار دیگر آغاز شود. با بحران پدیدآمده؛ هر سناریو پیشرو با هزینههای جدی برای نظام نوپای افغانستان همراه است. بدترین سناریو ممکن، رودررویی گروههای قومی و نژادی به بهانه حمایت از دو نامزد خواهد بود بهنحوی که انسجام و اداره امور جاری کشور با بنبست روبهرو شده و طالبان نیز به این بحران امنیتی قطعا دامن خواهند زد. خوشبینانهترین سناریو، تفاهم و توافق کاندیداها به ادامه روند شمارش خواهد بود.
حتی در اینصورت نیز کاندیدای پیروز همواره با اعتراضات و انتقادات اپوزیسیون خود روبهرو خواهد بود و هیچگاه نمیتواند با اقتدار کامل سکان هدایت کشور را بر عهده گیرد. هر چند دو نامزد اصلی این مرحله مواضع کاملا متفاوتی در قبال تحولات از خود نشان میدهند، اما مواضع دولت حاکم در قبال تحولات اخیر یکسان است. این مواضع حتی برخی از تحلیلگران را بر این داشته که ضمن اذعان به تاریخیبودن این مشکل، دولت موجود را صحنهگردان این بحران معرفی و تاکید کنند از این طریق؛ نهایتا، همه جناحهای داخلی و خارجی جهت حفظ امنیت و یکپارچگی کشور به ادامه عمر دولت حامد کرزای رای خواهند داد. بدیهی است ادامه چنین روندی نهتنها یک بنبست سیاسی تلقی میشود، بلکه امید به مردمسالاری و فردای بهتر را در دل مردم افغانستان نیز به یأس تبدیل خواهد کرد.
من يك رويايي دارم
علي عالي در روزنامه اعتماد نوشت:
1- از اينكه به عنوان يك روزنامهنگار براي بازي با مسي و آرژانتين مينويسم، خوشحالم. مثل بازيكنان تيم ملي فوتبال ايران كه بايد مقابل آرژانتين بايستند و امروز در تاريخ ملت ما به عنوان يكي از بزرگترين رخدادها به ثبت خواهد رسيد. فوتبال در سرزمين من سالهاست كه رنگ خوش توسعه را نديده است. سالهاست فوتبال تنها به عنوان يك «سرگرمي» در ميان دولتمردان كشور من نقش پيدا كرده است. سالهاست فوتبال ايران «دولتي» مانده تا در كشوري كه «تناقض» حرف اول را ميزند، هنوز ندانيم از موفقيت تيمهايمان بايد خوشحال باشيم يا خير؟! حتما به اين عبارت ميخنديد، حق داريد اما من اعتقاد كه دارم موفقيتها در فوتبال ايران موجب ميشود مديران بيبرنامه و بدون استراتژي كشورم، چند روزي نفس بكشند و منافع فوتبال را باز هم در نظر نگيرند. بيشتر از 35 سال از انقلاب گذشته اما هنوز فوتبال تكليف خودش را نميداند. بعد از اين همه سال، با تاسف بايد بنويسم كه زندگي «فوتبال عزيز ايران» در دست عدهيي است كه ورزش پرطرفدار را به اين روز انداختهاند؛ باشگاههايي كه ديگر باشگاه نيستند،فوتباليستهايي كه نشاني از فوتباليست ندارند، مربياني كه علم چندان برايشان اهميتي نداردو ورزشگاههايي كه هر روز خاليتر از ديروز ميشوند.
پولهايي كه بيحساب و كتاب خرج ميشوند. هواداراني كه به «فساد رفتاري» رسيدهاند. مديراني كه اهل نمايش هستند و بستري كه ديگر «بازيكن» توليد نميكند. امروز اين ديگر عيان است كه مديران فوتبال ايران در پيوند با اجزايش در انجام اين تعهدنامه كوتاهي كرده است و به جاي احترام به رشد و توسعه فوتبال، به جامعه فوتبال «چك» بيپشتوانهيي داده؛ چكي كه با عبارت «موجودي كافي نيست» برگشت خورده است و وضعيت امروز فوتبال ايران را پديد آورده است.
2- برخي ايرانيان از بازي ايران مقابل نيجريه «ايراد» گرفتهاند. آنها خواستار بازي «دلاورانه» از ايرانيها هستند، حتي اگر با شكست همراه باشد. اين براي جامعهيي كه حتي «عمر» را با كميت ميخواهد و نه كيفيت، جالب است! آنها بازي زيبا را از درون چه فوتبالي ميخواهند كه استپ كردن يا شوت درست و آموزشديده هم در ليگ برتر، آرزوست. شايد حال تيم ملي ايراني را محمدجواد ظريف درك كند. او كه در مذاكرات هستهيي ميداند كه حق با كشورش است ولي براي «حق ايران» بايد مذاكره كند. او ميداند با كشورهايي براي موضوع «عدم انتشار سلاحهاي هستهيي» بايد مذاكره كند كه هشت سال دفاع مقدس حامي كشور متهاجم به خاك كشورش بودند. «طنز تلخي است». مگر توان سختافزاري و نرمافزاري ايران با كشورهايي نظير امريكا، آلمان و كشورهاي ديگر برابر است؟
مگر ميشود در دنيا زندگي كرد و خود را از دنيا جدا كرد؟ خير! اما نكتهيي وجود دارد. آنها قدرت ايران را به رسميت شناختهاند و مجاب شدهاند كه در معادلاتشان، فضاي بزرگي را برايش در نظر بگيرند. قدرت ايران موجب شده كه آنها با همه توان و امكاناتشان، نتوانند «جايگاه» كشورمان را درنظر نگيرند. حالا برخي از ايرانيان به بازي ايران ايراد ميگيرند. همانند نمايندگاني كه به روند مذاكرات هستهيي ايراد ميگيرند. درست كه همه ما به «منافع كشورمان» فكر ميكنيم، اما گويي اعتمادي هم به يكديگر نداريم.جالب اينكه ظريف بعد از تساوي درباره نتيجه گفته بود كه اين يك امتياز براي ما حكم «برد- برد» را دارد. وقتي فوتبال ايران به جايگاهي برسد، چرا نبايد از «همه توان» سود برد؟ چرا تصور ميكنيم با بازي زيبا و البته حذف از جام، منافع كشورمان حفظ ميشود؟ مثل اين ميماند كه با عصبانيت زير ميز مذاكره بزنيم و بگوييم ما از حق خودمان استفاده ميكنيم و هركسي هم مشكل دارد، ميجنگيم! براي بودن در دنيا، بايد «اعتبار» داشت، بايد «كارنامه» داشت، بايد «اعتمادسازي» كرد. حالا ما كشوري هستيم كه تا دقيقه 90 بازي با بوسني، شانس صعود داريم. اين«دستاورد» كمي نيست!
3- نگذاريم در دره نااميدي غوطهور شويم. خطاب ما- بخشي از جامعه- با شماست. اگرچه با دشواريهاي امروز و فردا رودررو هستيم، اما هنوز رويايي داريم. اين رويا، رويايي است كه ريشههاي عميقي در «روياي ايران» دارد. در اين هشت سال هويت ما سيلي خورده است و وطنپرستي را بيشتر از آنكه «عقلاني» كنيم، احساسي نگه داشتهايم، همانند حرفهاي نمايندگاني كه گويي جهان پيرامون را نميشناسند. روياي ما اين است كه فوتبال ايران در دنيا جايگاهي پيدا كند و بزرگ شود آن وقت رييس فدراسيون فوتبال كشورم ميفهمد كه «هر» حرفي نزند كه تبعاتش، توهين به فرهنگ كشورم شود. روياي ما اينست كه كشور به پا خيزد از شادي. روياي ما اين است كه قانون حرف اول و آخر فوتبالمان شود كه در آتش «بيقانوني» و لابي ميسوزد. ما امروز رويايي داريم. اينكه بعد از سالها، با يك نتيجه ارزشمند مقابل آرژانتين، ايران باز هم براي همه ايرانيها شود و شادي و خوشحالي براي همه ما با هر عقيده و دين و نظر و نگاهي «يكي» شود. سالهاست چنين طعمي را نچشيدهايم. براي اينكه باز هم يك ملت باشيم. اين روياي ما است كه شايد از طريق فوتبال محقق شود.
4- شايد خندهدار باشد اما به بازي با آرژانتين بسيار اميدواريم. حتي اگر اين «اميد»ها كوچك باشد. اين روياي ما است. ما حالا «تيمي» داريم كه به «منافع مردمش» فكر ميكند. سرمربياي داريم كه دنيا را ميشناسد و براي همه لحظات تيمش برنامه دارد. جزو معدود دفعات، حس ميكنيم كه «پول» هدر نرفته است و اين موضوع را نه از روي نتايج، بلكه از تلاش گروهي ميبينيم كه با همه وجود ميدود، ميجنگد، زيرتوپ ميزند، خطا ميكند و آمادگي بدنياش را به رخ حريفان ميكشد. ما يك رويا داريم، روياي صعود به مرحله بعد؛ حتما ميخنديد. حق هم داريد اما بزرگي ميگفت: « اگر ميخواهيد ايراني باقي بمانيد از شعلههاي اميد در سينههاي خود محافظت كنيد»...
? عنوان يك سخنراني ?? دقيقهيي از مارتين لوتركينگ است كه در ?? آگوست ???? در گردهمايي بزرگ طرفداران تساوي حقوق سياهپوستان و سفيدپوستان در برابر بناي يادبود لينكلن در واشنگتنديسي ايراد شد. رويايي دارم از مهمترين و مشهورترين سخنرانيها در تاريخ امريكا بهشمار ميآيد.
نظر شما